نظریه یادگیری کلاسیک، ایوان پاولف
اهمیت کارهای پاولف
پاولف با طرح یک آزمایش ساده توانست جنبههای مختلف شرطی سازی کلاسیک و در واقع یکی از شیوههای یادگیری را به صورت عینی آشکار سازد. این موضوع قابل توجه است که همین آزمایشها و نتایج آن بعد از یک قرن هنوز بخش مهمی از روان شناسی را تشکیل داده و کاربردهای فراوانی در روان شناسی بالینی (رفتار درمانی) ، آموزش و پرورش ، صنعت و حوزههای دیگر دارد.
نظریه یادگیری کلاسیک، ایوان پاولف
اهمیت کارهای پاولف
پاولف با طرح یک آزمایش ساده توانست جنبههای مختلف شرطی سازی کلاسیک و در واقع یکی از شیوههای یادگیری را به صورت عینی آشکار سازد. این موضوع قابل توجه است که همین آزمایشها و نتایج آن بعد از یک قرن هنوز بخش مهمی از روان شناسی را تشکیل داده و کاربردهای فراوانی در روان شناسی بالینی (رفتار درمانی) ، آموزش و پرورش ، صنعت و حوزههای دیگر داردپاولف به تداعی محرکها و رفتارهای غیرارادی علاقهمند بود و در پژوهشهای متعدد خود درباره بازتابها، فرایند جانشینسازی محرک را کشف کرد. در این فرایند، محرکی که ابتدا در ایجاد پاسخ بازتابی بیاثر است، در نتیجه همراه شدن با محرک اصلی مولد آن پاسخ، خاصیت محرک اصلی را کسب میکند. پاولف، برای مطالعه این پدیده، یک رشته آزمایشهای بسیار دقیق انجام داد که به آزمایشهای کلاسیک شرطیسازی معروف شدهاند و به همین دلیل نظریه او را شرطیسازی کلاسیک مینامند. کشف پاولف این بود که اگر لحظهای پیش از قرار دادن غذا در دهان سگ، زنگی را به صدا درآوریم و این عمل را چندینبار تکرار کنیم، زمانی فرا میرسد که زنگ به تنهایی سبب ترشح بزاق میشود که این همان فرایند شرطیشدن کلاسیک است.
اصطلاحشناسی نظریه پاولف
محرک (Stimulus): هر موقعیت یا رویداد قابل توصیف به شیوه عینی(مانند نشان دادن غذا) که به صورت یک علامت، جاندار را برای پاسخ دادن تحریک کند، محرک نامیده میشود.
پاسخ (Response): هر نوع رفتاری که در اثر یک محرک به صورت یک تراوش در غده، پاسخ عصبی یا فعالیت جاندار(مانند خوردن) ظاهر میشود، پاسخ نامیده میشود.
محرک غیرشرطی (Unconditioned Stimulus): محرکی است که بهطور خودکار و بدون یادگیری قبلی (مانند غذا) پاسخی را موجب میشود، محرک غیرشرطی میگویند. به عبارت دیگر این محرک سبب پاسخ بازتابی در موجود زنده میشود.
پاسخ غیرشرطی (Unconditioned Response): در شرطیسازی کلاسیک، به پاسخی که در برابر یک محرک غیرشرطی ظاهر میشود، پاسخ غیرشرطی میگویند. نظیر ترشح بزاق که به علت دیدن یا بو کردن غذا به وجود میآید.
محرک شرطی (Conditioned Stimulus): محرک خنثی یا بیاثر است که در اثر همراهی با محرک غیرشرطی، توانایی ایجاد پاسخ در موجود زنده را پیدا نموده است. مانند صدای زنگ و روشن شدن چراغ.
پاسخ شرطی (Conditioned Response): پاسخی است که در برابر محرک شرطی از موجود زنده سر میزند. مانند ترشح بزاق بعد از شنیدن صدای زنگ یا بعد از مشاهده روشن شدن چراغ.
اجزای ضروری برای ایجاد شرطی شدن کلاسیک یا پاولوفی شامل موارد زیرند
الف – یک محرک غیر شرطی که موجب یک پاسخ طبیعی و خودکار در ارگانیسم می شود.
ب- یک پاسخ غیر شرطی که پاسخ طبیعی و خودکار فراخوانده شده به وسیله محرک غیرشرطی است.
ج- یک محرک شرطی که یک محرک خنثی است و پاسخ طبیعی و خودکار را در ارگانیسم موجب نمی شود
وقتی که این اجزا به طریق معینی با هم در می آمیزند یک پاسخ شرطی ظاهر می شود.
برای ایجاد پاسخ شرطی باید محرک شرطی و محرک غیر شرطی را چندین بار همراه کرد.
ابتدا محرک شرطی ارائه می شود و بعد محرک غیر شرطی ترتیب ارائه دو محرک بسیار مهم است.
تعمیم محرک Stimulus generalization
پاولف، در آزمایشهای خود مشاهده کرد که پاسخ شرطی حیوان آزمایشی نه تنها به محرک شرطی بهکار رفته در آزمایشگاه داده میشود، بلکه هر محرک دیگری که با محرک شرطی اولیه شباهت داشت، میتوانست پاسخ شرطی را فراخواند. او این پدیده را، تعمیم محرک نامگذاری کرد. ویژگی مهم تعمیم محرک، آن است که پاسخ شرطی از محرکی که تقویت شده است به محرکات مشابهی که در جریان آزمایش حضور نداشتهاند، تعمیم مییابد. این پدیده فرد را قادر میسازد بدون نیاز به یادگیریهای مداوم پاسخ آموختهشده به یک محرک معین را، به محرکهای مشابه آن گسترش دهد.
تمییز محرک Stimulus discrimination
هرگاه موجود زنده بین دو محرک شرطی مشابه که یکی با تقویت همراه است و دیگری بدون تقویت است، تفاوت قائل شود، به آن محرکی که با تقویت همراه است، پاسخ دهد و به محرک دیگری که بدون تقویت است پاسخ ندهد، تمییز محرک صورت گرفته است. در تمییز محرک، موجود زنده یاد میگیرد به محرک معینی پاسخ دهد ولی به سایر محرکهای مشابه پاسخ ندهد که این عمل از طریق خاموشی و تقویت(تقویت تفکیکی) صورت میگیرد.
تقویت پاسخ شرطی
در شرطیسازی پاولفی یا پاسخگر، موجود زنده علاوه بر محرک غیرشرطی در برابر محرک شرطی هم، پاسخ بازتابی داده و یک پیوند جدید بین پاسخ شرطی و محرک شرطی ایجاد میشود. در اصطلاح، هربار که محرک غیرشرطی با محرک شرطی همراه شود، تقویت صورت میگیرد. آزمایشها نشان دادهاند که اگر پاسخ شرطی به دفعات لازم تقویت شود، این پاسخ برای مدتی طولانی در حضور محرک شرطی داده خواهد شد.
خاموشی پاسخ شرطی
خاموشی، عبارت است از عدم تقویت پاسخ شرطی که سبب میگردد موجود زنده، دیگر در مقابل محرک شرطی، پاسخ شرطی نمیدهد. بهطور مثال، اگر موجود زنده چندین بار در مقابل محرک شرطی چون شنیدن صدای زنگ بزاق، ترشح نماید(پاسخ شرطی) اما تقویتکنندهای دریافت نکند، منجر به زوال تدریجی پاسخ شرطی میشود و موجود زنده در مقابل محرک شرطی پاسخ نمیدهد.
بازگشت خودبهخودی پاسخ شرطی
به بروز مجدد رفتار(پاسخ) شرطی خاموششده، بازگشت خودبهخودی پاسخ میگویند. گاهی مشاهده شده است پس از مدتی که از خاموش شدن پاسخ شرطی سپری شده است، بدون اینکه آن پاسخ تقویت شده باشد، مجددا ظاهر میشود.
انواع شرطیسازی
شرطیسازی درنگیده در این نوع شرطیشدن، ابتدا صدای زنگ میآید و باقی میماند تا موقعی که پودر گوشت ارائه شود. به عبارت دیگر، محرک شرطی چند ثانیه قبل از محرک غیرشرطی ارائه و تا زمان پاسخ باقی میماند.
شرطیسازی ردی: در این نوع شرطیشدن، ابتدا محرک شرطی میآید و میرود، قبل از اینکه محرک غیرشرطی ارائه شود. بهطوری که تنها به ردی آن شرطی میشود.شرطیسازی همزمان: در این شرطیشدن، محرک غیرشرطی و محرک شرطی در زمان مشابه به صورت همزمان به موجود زنده ارائه میشوند. بهطور مثال، نور همراه با غذا ارائه میشود و تا زمان پاسخ، روشن باقی میماند.
شرطیسازی وارونه: قبل از محرک شرطی، محرک غیرشرطی ارائه شده است.
شرطیسازی زمانی: در این نوع شرطیشدن، محرک شرطی ارائه نمیشود و محرک غیرشرطی در یک دوره زمانی ثابت به موجود زنده ارائه میشود. مثلا در هر 5 دقیقه یک بار پودر گوشت ارائه شود.شرطیسازی سطح بالا: وقتی محرک خنثی، چندین بار با محرک غیرشرطی یا طبیعی همراه شد و محرک خنثی توانست به صورت محرک شرطی پاسخ شرطی را ایجاد کند، میتوان از آن به عنوان یک محرک غیرشرطی برای شرطیکردن محرک خنثی دیگری استفاده کرد. برای مثال اگر صدای زنگ به دفعات لازم با پودر گوشت همراه شود، به نحوی که با صدای زنگ به خوبی بزاق دهان حیوان ترشح کرد، میتوان با ارائه یک محرک شرطی دیگر مثل روشن کردن چراغ، حیوان را شرطی کرد.
یعنی قبل از اینکه زنگ به صدا درآید چراغی روشن شود، موجود زنده ترشح بزاق کند و تقویت شود. در این حالت موجود زنده بین روشن شدن چراغ و صدای زنگ پیوند برقرار مینماید و به محض اینکه چراغ روشن میشود، بدون اینکه منتظر شنیدن صدای زنگ شود، ترشح بزاق مینماید. شرطیشدن در سطوح بالاتر میتواند در سطح سوم و حتی بالاتر نیز ایجاد شود.
مقایسه شرطی سازی کلاسیک با وسیله ای
شرطی سازی کلاسیک
شرطی سازی وسیله ای
پاسخ
پاسخ فراخوانده می شود و غیر ارادی است
ایی پاسخ صادر می شود و ارادی و تحت كنترل است
بقای ارگانیسم
از راه ایجاد نظامی از علائم و نشانه ها که به پیش بینی رویدادهای مهم امکان می دهد
از طریق به وجود اوردن الگوهای رفتاری مقتضی در پاسخ به آن رویدادها
تقویت
تقویت کننده US است و اگر آن از شرایط آزمایشی حذف شد خاموشی اتفاق می افتد
تقویت کننده وضع خشنود کننده است که به دنبل پاسخ مقتضی می اید و اگر قطع شود خاموشی صورت می گیرد
منع شرطی: کاهش در میزان پاسخ دهی ارگانیزم در مدت زمانی که محرک شرطی وجود دارد را منع شرطی گویند.
اگر دو محرک شرطی (مثلاً نور و صوت) در کوششی حاضر باشند، حداکثر مقدار شرطیسازی در برابر یکی از محرکها (مثلاً صوت) تابعی است از اینکه تا آن زمان چقدر شرطیسازی در برابر محرک شرطی دیگر (مثلاً نور) صورت گرفته است.هرچقدر به نور شرطی شده باشند به صوت کمتر شرطی می شوند.
نظریه شرطی سازی کلاسیک رسکورلا ـ واگنر
1- پاولف عامل اساسی در شرطیشدن کلاسیک را مجاورت زمانی و فراوانی دفعات همراهیCS و US میدانست رسکورلا در آزمایشهایی مهم نشان داد که در شرطیشدن، CS باید پیشبینی کننده US باشد و احتمال وقوع US در مواقع ارائه CS باید بیشتر از زمانی باشد که CS ارائه نمیشود.
2- وابستگی برای نشان دادن رابطه ای که در آن CS علامت آشکار و خبر دهنده ای برایUS فراهم می آورد.
درماندگی آموختهشده (Learned helplessness)
درماندگی آموخته شده در حوزه تعلیم و تربیت به یادگیرندگانی اشاره می کند که کوشش را با پیشرفت مرتبط نمی دانند. آنها یادگیرندگانی هستند که فکر می کنند هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نمی یابند. این موضوع که پیامدهای رفتار مستقل از رفتار فرد هستند، ابتدا توسط مارتین سلیگمن مورد پژوهش قرار گرفت. سلیگمن مفهوم درماندگی آموخته شده را به عنوان حالت ویژه ای که اغلب در نتیجه اعتقاد فرد مبنی بر اینکه رویدادها در کنترل او نیستند در او ایجاد می شود، تعریف کرد.
به سخن دیگر، بعد از یک رشته تجربه که در آن پاسخ های فرد در نتیجه رفتار او تغییر نمی کند، می آموزد که رفتار و نتیجه رفتار او از یکدیگر مستقل هستند. در آزمایش های اولیه مربوط به درماندگی آموخته شده سگ هایی که در معرض ضربه برقی (شوک الکتریکی) غیرقابل اجتناب قرار گرفته بودند، آموختند که هیچ یک از پاسخ های آنها، از جمله دم تکان دادن، پارس کردن، راه رفتن، پریدن و جز اینها سبب قطع شوک نمی شود. بعد وقتی که این سگ ها در موقعیتی قرار داده شدند که در آن انداختن یک مانع باعث قطع شوک می شد، سگ ها ابتدا کمی به این طرف و آن طرف راه رفتند و بعد دراز کشیدند و به طور منفعل، خود را تسلیم شوک کردند. به بیان دیگر حیوانات پس از تجربه صدمه کنترل ناپذیر، انگیزه پاسخ دادن را از دست دادند و جای آن را افسردگی و اضطراب گرفت. افزون بر این حتی اگر یکی از پاسخ ها در رفع مشکل موفقیت آمیز بود، حیوان در یادگیری اینکه آن پاسخ مؤثر است ناتوان بود. پژوهش های بعدی با انسان ها، یافته های آزمایش بالا را مورد تأیید قرار داد.
پژوهش های دیگری در این زمینه به تأثیر ناکامی بر رفتار یک اردک ماهی می پردازد. یک اردک ماهی را در آکواریومی قرار دادند که تعداد زیادی ماهی کپور در اطراف آن شناور بودند. وقتی اردک ماهی به وفور ذخیره غذایی در اطراف خود عادت کرد، میان او و ماهی های دیگر یک دیوار شیشه ای قرار دادند. وقتی اردک ماهی گرسنه شد سعی کرد خود را به ماهی های کپور برساند ولی مدام سرش به دیوار شیشه ای برخورد می کرد. در وهله نخست نیاز او به غذا شدت یافت و اردک ماهی سخت تر از پیش تلاش کرد به ماهی های کپور دست یابد ولی بالاخره، شکست مکرر در وصول به هدف به اندازه کافی موجب ناکامی او شد به طوری که دیگر برای خوردن ماهی ها کوشش نکرد. در واقع وقتی دیواره شیشه ای را برداشتند و ماهی های کپور دوباره در اطراف اردک ماهی شروع به شنا کردند، دیگر هیچ فعالیت هدف نگری از طرف اردک ماهی صورت نگرفت. بالاخره، اردک ماهی درحالی که در میان وفور خوراکی قرار داشت از شدت گرسنگی جان سپرد.
تحقیقات فوق بیانگر برخی رفتارهای آسیب زای آموزشی – پرورشی است که در محیط های آموزشی رخ می دهند. آگاهی یافتن از نتایج این تحقیقات امکان بازنگری رفتارهای آموزشی و اصلاح آنها را فراهم می آورد.
سلیگمن و همکارانش در آزمایشات خود پس از شرطیسازی کلاسیک حیوانات، تلاش کردند که به آن حیوانات یک پاسخ وسیلهای بیاموزند. سلیگمن شواهد متقاعد کننده ای به دست داده است که نشان می دهد حیوانات در شرایطی که رخدادهای تصادفی رنج آور رخ می دهد درمانده می شوند و این حالت را به عنوان یک پاسخ به مشکلات می آموزند و بعد از آن هر چه رخدادهای رنج آور پیش روی می آید آنها همان پاسخ درماندگی را نشان می دهند آنها به حیوانات شوک الکتریکی غیرقابل اجتناب وارد کردند. حیوانات نتوانستند یاد بگیرند که از شوک برقی اجتناب کنند یا بگریزند(پاسخ وسیلهای). آنها نتیجه گرفتند، حیوان در این موقعیت شرطیسازی کلاسیک، به دلیل عدم توانایی در کنترل شوک درمانده است. درماندگی آموختهشده، هم ناشی از تجربه نامطلوب و هم ناشی از عدم توانایی یا ناتوانی تصوری موجود زنده در کنترل محیط است که منجر میشود افراد گوشهگیر، افسرده، ناامید و منفعل گردند
سایر توجیهات نظری
1- اهمیت توجه: جاندار به محرک های محیط توجه می کند تا اینکه نشانه ای که یک رویداد مهم را پیش بینی کند پیدا نماید و در آن زمان جستجو برای نشانه های پیش بینی کننده متوقف می سازد.
2- شگفت انگیزی
مقدار شرطیشدن در هر کوشش، تابع این است که UCS تا چه اندازه شگفتآفرین باشد و این خود بستگی به این دارد که پیوند بین UCS و CSهای ممکن تا چه اندازه نیرومند است. هرقدر UCS بیشتر شگفتآفرین باشد، مقدار شرطیشدن در آن کوشش بیشتر خواهد بود. در مراحل اولیه یادگیری، UCS بسیار شگفتآفرین است (به این معنی که هیچیک ازCSها هنوز آن را پیشبینی نمیکند)، و بنابراین، در هر کوشش، یادگیری قابلتوجهی صورت میگیرد. در مراحل بعدی یادگیری، لااقل یکی از CSها UCS را پیشبینی میکند، و بنابراین UCS خیلی شگفتآفرین نیست و درنتیجه در هر کوشش، یادگیری نسبتاً کمی صورت میگیرد. این الگوی یادگیری بیشتر در مراحل اولیه در مقایسه با مراحل بعدی، در واقع یکی از ویژگیهای فراگیری پاسخ شرطی کلاسیک است
3- بی ربطی آموخته شده:به کارآمدی ضعیف شده یک CS که در شرایط گواه یا کنترل تصادفی به کار رفته است.
2- بازداری مکنون: زمانی رخ می دهد که رویارویی قبلی ارگانیسم با یک CS بدون حضورUS بعدا که CS و US با هم می آیند مانع شرطی شدن می شود.
3- فراشرطی شدن:سهولت شرطی شدن را وقتی که یک بازدارنده شرطی متعاقبا با یک USهمراه می شود اتفاق می افتد توصیف نمایند.
آزمایش آلبرت کوچولو
_______________________________________________
واتسون علاقهمند بود پژوهش پاولوف را گسترش داده و نشان دهد که واکنشهای هیجانی قابل شرطیسازی است. کسی که در این آزمایش شرکت داده شد، کودکی بود که واتسون و راینور او را «آلبرت بی» مینامیدند، واتسون و راینور هنگامی که آلبرت در سن 9 ماهگی بود او را در معرض تعدادی محرک شامل یک موش سفید، یک خرگوش، یک میمون، نقابهای مختلف و روزنامه آتش گرفته قرار دادند و واکنشهای او را مشاهده کردند. آلبرت در ابتدا هیچ ترسی از اشیائی که به او نشان داده میشد نشان نداد.
دفعه بعد، هنگامی که موش به آلبرت نشان داده شد، واتسون با کوبیدن چکش بر یک لوله فلزی صدای بلندی ایجاد کرد. طبیعتاً کودک پس از شنیدن صدای بلند شروع به گریه کرد. پس از چند بار همزمان کردن موش سفید با صدای بلند، آلبرت هر بار که موش را میدید شروع به گریه میکرد.
واتسون و راینور مینویسند: «کودک بلافاصله بعد از دیدن موش سفید شروع به گریه میکرد. تقریباً بلافاصله به سرعت به پهلوی چپ میپیچید، خود را روی چهار دست و پا بلند میکرد و به سرعت دور میشد به نحوی که گرفتنش قبل از آن که به لبه میز برسد مشکل بود.
آزمایش آلبرت کوچولو مثالی است از این که چگونه شرطیسازی کلاسیک میتواند بر روی واکنش هیجانی تاثیر بگذارد.
محرک خنثی: موش سفید
محرک غیرشرطی: صدای بلند
واکنش غیرشرطی: ترس
محرک شرطی: موش سفید
واکنش شرطی: ترس
واتسون و راینور علاوه بر نشان دادن این که واکنشهای هیجانی در انسانها میتواند شرطی شود، همچنین مشاهده کردند که «تعمیم محرکها» اتفاق میافتد. آلبرت، پس از شرطیسازی، نه تنها از موش سفید میترسید بلکه از انواع گستردهای از اشیاء سفید رنگ مشابه نیز میترسید. به عنوان مثال از کت سفید رنگ راینور و لباس سفید آزمایشگاه واتسون نیز میترسید.
کاربردهاي اولیه اصول رفتاري در زمينه هاي باليني
خاموشی فعالیتهای بالینی مبتنی برشرطی شدن کلاسیک بر این فرض استوارند که چون اختلالات رفتاری یا عادتهای بد آموخته می شوند ، می توان آنها را خاموش کرد و یا رفتارهای مثبت تری را جانشین آنها ساخت این است که محرک شرطی را بدون همراهی با محرک غیر شرطی ارائه دهیم .
شرطی سازی تقابلی
روش دیگری که از خاموشی ساده نیرومند تر است شرطی سازی تقابلی نام دارد که شرطی سازی تقابلی محرک شرطی با یک محرک غیر شرطی بغیر از محرک غیر شرطی اصلی همراه می شود. بیماران الکلی یک لیوان از مشروب مورد علاقه خود را نوشیدند و به بازوی آنها مواد تزریق کردند. انگتین دستگاه تنفس افراد را فلج می کند که آن را بعنوان یک تجربه ترس آور گزارش می کنند فواید حاصل از آن اغلب موقتی است .
غرقه سازی
یک مشکل در درمان هراسهای فوبی ها این است که افراد از تجارب ترسناک اجتناب می کند یا از آنها می گریزند از آنجاییکه که خاموشی یک فرایند فعال است محرک شرطی باید بدون محرک غیر شرطی ارائه شود. اجتناب از محرکهای ترس زا از وقوع خاموشی جلوگیری می کند . تنها راه ممکن است برای خاموش کردن یک هراس این است که فرد را مجبور کنیم تا به مدت کافی در خصور محرک شرطی باقی بماند تا بیاموزد که هیچ چیز منفی اتفاق نخواهد افتاد وقتی که چنین خاموشی اجباری برای برطرف کردن هراسها بکار می رود به آن غرقه سازی می گویند. اما بعضی ها بدتر می شوند. در روش غرغه سازی نسبت درمانجویان که حاضر به ادامه درمانی نمی شوند، بیشتر از این نسبت در روش حساسیت زدایی منظم است .
حساسیت زدایی منظم
یکی از کاملترین کوششها برای کار برد اصول شرطی کردن کلاسیک در روان درمانی به وسیله جوزف ولپی انجام گرفته است تکنیک ولپی که عمدتا برای درمان بیماران فوبیایی به کار می رود شامل سه مرحله است
1. ایجاد یک سلسله مراتب اضطراب. برای این منظور یک توالی از رویدادهای اضطراب زا در نظر گرفته می شود و آنها را به ترتیب از شدیدترین تا خفیف ترین مرتب می کنند
2. به بیماران آموزش می دهد تا به حالت آرمیدگی عضلانی کامل در آیند. به آنان آموزش می دهد تا تنشهای عضلانی را از بین ببرند و یاد بگیرند تا حالت عدم اضطراب را تجربه کنند
3. بیمار ابتدا آرمیدگی عمیق را تجربه می کند و بعد از او خواسته می شو تا ضعیف ترین رویداد از سلسله مراتب اضطراب را تجسم کند سپس از او خواسته می شود رویداد بعدی را تجسم کند و این کار ادامه دارد.
پس از حساسیت زدایی منظم شخص باید قادر باشد که با ترس خود معقولانه تر برخورد کند
کاربرد شرطی سازی کلاسیک در پزشکی
اندیشه پاولوف مشوق بسیاری از برنامه های پژوهشی از جمله اقدامات متالینکوف بود. متالینکوف یک رشته آزمایش منحصر به فرد در شرطی سازی کلاسیک انجام داد. متالینکوف گزارش کرد که پس از چند بار همایندی محرک شرطی و محرک غیر شرطی ارائه حرارت یا محرک بساوشی به تنهایی تعدادی پاسخ ایمنی نامشخصی را به دنبال می آورد
از زمان انتشار مطالعات آزمایشهای زیادی در زمینه شرطی سازی کلاسیک دستگاه ایمنی بدن انجام گرفته است اگر چه تعدادکمی از این مطالعات را روی ادمیان انجام گرفته است امام کار با حیوانهای غیر انسان نشان داده اند که هم سرکوب و هم افزایشس کارکردهای ایمنی و نیز خاموشی این اثرها امکان پذیرند.پژوهشگران به بررسی پاسخهای ایمنی شرطی ادامه می دهند تا ارتباط بین دستگاههاای حسی و عصبی و سیستم های ایمنی را بهتر درک نمایند و بهتر بفهمند که این نوع شرطی شدن ویژه چگونه رخ می دهد . ایمنی شناسان رونی –عصبی امیدوارند که در اینده نزدیک از شرطی سازی برای کمک به بیماران دارای اختلالات ایمنی استفاده کنند یا در بیمارانی که جراحی های پیوند عضوی داشته اند به توانند وارد پیوند مقابله نمایند با شاید دستگاه ایمنی بیماران سرطانی یا مبتلا به ایدز را افزایش دهند .
پاولوف و آموزش و پرورش
کاربرد اصول پاولوفی در آموزش کلاسی دشوار است با این حال بی تردید این اصول در تمام مدت آموزش فعال است هر زمان که یک رویداد خنثی با یک رویداد معنی دار همراه می گردد شرطی شدن کلاسیک اتفاق می افتد .
گارسیا نشان می داد که اگر با موقعیتی تجربه ای منفی اتفاق بیفتد بیزاری شدید نسبت به آن موقعیت ایجاد می شود.
شرطی سازی کلاسیک را می توان به طور عمده از روی برنامه در آموزش و پرورش بکار بست. وقتی اصول پاولوفی برای تغییر رفتار به کار می رود موقعیت بیشتر به مغز شویی شباهت دارد تا آموزش و پرورش. برای پیدا کردن مثالهایی از کاربرد اصول پاولوفی در تغییر نگرشها کافی است به برنامه های تبلیغی تلویزیون به دقت نگاه کنید در این گونه تبلیغات یک شی خنثی(تیغ ژیلت، کرم نرم کننده، شامپو یا صابون خاص) با چیزی که بیندگان به آن علاقه مندند مانند (جوانی، زیبایی، ثروت،سلامتی، مقام و موقعیت اجتماعی) همراه می شود. بر اثر همایندی مکرر این دو رویداد به تدریج همان احساسی که با دیدن رویداد مطلوب در بیندگان ایجاد می شود با دیدن شی خنثی (محصول مورد تبلیغ) نیز در آنجا برانگیخته می شود.
این جنبه های ضمنی آموزش و پرورش بدون تردید در تمام مدت در مدرسه اتفاق می افتد. در طراحی هر برنامه آموزشی اثربخش تغییر نگرشها و هیجانهای وابسته به یادگیری براساس شرطی سازی کلاسیک باید در نظر گرفته شود.
خدمتها
پاولوف به لحاظ خدمتهای ویژه ای که به شیوه های پژوهشی علم روانشناسی انجام داده است رقیب اسکینر و هال به حساب می آید. پاولوف نخستین نظریه مربوط به یادگیری انتظاری را خلق کرد.
انتقاد ها:
دیدگاه پاولف همانند ثرندایک و واتسون ساده اندیشانه و مکانیستی است. پاولوف از تبین مربوط به یادگیری برحسب فرایندهای پیچیده ذهنی اجتناب می کرد و براین باور بود که آگاهی یادگیرنده از روابط محرک غیر شرطی برای وقوع یادگیری ضروری نیست.