زندگی نامه ماموستا هه ژار هژار
نويسنده،محقق،مترجم وشاعر نامدار استاد عبدالرحمان شرفکندي مشهور به ههژار به سال 1339ه.ق در شهر مهاباد ديده به جهان گشود.عبدالرحمن دو ساله بود که دامان محبت مادرش را از دست داد واز همان اوايل کودکي سختي وتلخي زندگي را تجربهکرد.زندگي نامهاشکهکتابچ?شتي مج?ور است به قلم خودش،که بسيار شيرين وعبرت انگيز ونکته آموز است.باشروع پنج سالگي نزد پدرش يادگيري الفبا وقرائت قرآن را آغاز کرد وسپس مدتي به مکتبخانه رفت واز آنجا رهسپار خانقاه شيخ برهان شدوپس از فرا گرفتن علوم مقدماتي به روستاهاي اطراف عزيمت کرد و در کلاس درس چند تن از مدرسين علوم اسلاميآن زمان کسب علم نمود.ايشان زماني که پا به سن گذاشت لذت دانستن را دريافته وعاشقانه به دنبال کسب علم بود.اما پدرش ناگهاني درگذشت وبار سنگين مسئوليت از خواهر وبرادران صغيرش را بر دوش او که هفده سال بيشتر نداشت نهاد.ايشان ناچار درس وتحصيل را رها کرد وبه کسب وکار روي آورد وبا تلاش بسيار توانست به اين اوضاع نامرتب سر وسامان بدهد.بعد از مدتي ازدواج کرد وبه قول خودش فرشته رحمت را به خانه برد که در سايهاش آرامش يافت ودر کنارش سختي وخستگي کار روزانه را از ياد برد اما پس از مدتي اين تکيهگاه را نيز از دست داد.با همه مشکلات شهرنشيني به مهاباد نقل مکان کرد،چرا که برادران وقت مدرسه رفتنشان فرا رسيده بود،نياز به امکانات بيشتر موجب شد که کسب وکارش را رونق بيشتري ببخشد.هنگام برداشت محصول از کشاورزان بوکان وروستا هاي اطراف گندم وتوتون ميخريد وبه تبريز ميبرد وميفروخت.همچنين گاو وگوسفند نيز معامله ميکرد وبه کار هم ميرسيد.به اين ترتيب وضع ماليش خوب شد،ودر شهر خانهايخريد وبه سر و وضع بچهها رسيد وبار ديگر ازدواج کردواين بار هم زني فداکار شريک زندگياش شد.ناگفته نماند با همه گرفتاريها علاقه شديد ماموستا ههژار به زبان وادب کوردي به حدي بود که تا آن سالها بسياري از دواوين شعراي کورد را خوانده بود وبيشتر آنها را حفظ داشت،به علاوه از همان سنين نوجواني در خود توانايي واستعداد شعرسرودن را
ميديد.ههژار جزءافرادي بود که در جمعيت تجديد حيات کوردستان عضو شد،وهمين موضوع باعث شد که به خود اجازه بدهد شعر را در بيان محروميت مردم وبيداد شاهان وحاکمان بسرايد،تخلص هه ژار را هم برگزيد وبا خود پيمان بست که هيچ گاه به خاطر مال ومقام دست به قلم نزندوجز در راه مبارزه باظلم وجهل سخن نگويد.وهمين سبب شد اشعار دل انگيزش ورد زبانها شود و مورد قبول خاص وعام قرار بگيردونخستين ديوان شعريش(ئاله کوک)چاپ ومنتشر گرديد واز سوي قاضي محمد(پيشوا)لقب شاعر ملي به او داده شد.قاضي او را بسيار ارج مينهاد چيزي نگذشت که در شمار دوستان ونزديکان وي در آمدودر صحنههاي سياسي آن زمان فعالانه حضورپيدا کرددر يکي از ماموريت هايش که از سوي قاضي محمد در سقز به سر ميبرد مشغول مذاکره با افسران پليس بود ناگهان همه چيز عوض شد و او را بازداشت کردند،در زندان سرهنگ غفاري از او خواست اظهار پشيمانيکند وجان سالم به در ببرد او نپذيرفت واعلام کرد که آماده است تا در راه عقيدهاشکشته شود.پس از دو سال زندان در سقز خواستند او را به مهاباد منتقلکنند که در فرصتي گريخت و پس از روزها پياده روي دربرف وسرما از مرز عبور کرد ووارد خاک عراق شد،داستان زندگي ههژار در عراق سراسر حکايت تحمل فقر ومحروميت ودر عين حال آزادگي است،سالها با نام مستعار زيست وبراي گذراندن زندگي به انجام سخت ترين کارها
پرداخت اما در اين حال هم از مطالعه دست نکشيد وهمواره بخشي از مختصر دستمزدش را به خريد کتاب اختصاص ميداد.کار طاقت فرسا بيمارش کرد وچون بيماريش به درازا کشيد واميدي به زنده ماندنش نمانده بود، توسط جمعي از دوستانش به بيمارستاني در جبلي لبنان انتقال يافت.اين بيمارستان کتابخانه بزرگي داشت که حاوي کتابهاي ارزشمندي به زبان عربي بود.ههژار دو سال وچند ماه را درآنجا به سر برد ودر اين مدت بيشتر اوقاتش را به مطالعه گذرانيدومعلوماتش را درزمينه ادبيات زبان وتاريخ عرب تکميل کرد.طوري که چون بهبود يافت وبه عراق برگشت به عضويت انجمن ملي آن کشور در آمد.در آن سالها نوري سعيد نخست وزير عراق بود وحکومت پليسي وفشار سانسور بيداد ميکرد،ديري نپاييد که روحيه ظلم وستمستيزي وقلم تواناي ههژار او را در شمار مخالفان حکومت قرار داد وچون به هيچ روي حاضر به همکاري با دستگاه نشد ناگزير پيش از آنکه دستگير شود همسرودو فرزندش را به يکي از دوستانش سپرد وخود مخفيانه به کوردستان سوريه گريخت.در آنجا يک سال بي خبر و دور از خانوادهاش به سر برد وپس از اين مدت موفق شد خانوادهاش را نيز نزد خود بياوردوبدين گونه بار ديگر ودر غربتي ديگر نزد هم جمع شدند.
پس از سه سال اقامت ههژار در کوردستان سوريه يعني در تابستان 1958ميلادي عبدالکريم قاسم در کشور عراق کودتا کردوزمام امور را به دست گرفت.پس از چندي ملا مصطفي بارزاني از شووري به عراق بازگشت وبرابري حقوق کورد وعرب را در اين کشور مطرح کرد،ههژار بي درنگ به عراق بازگشت وبدو پيوست،ايشان از اين تاريخ به مدت 17سال در کنار بارزاني بود واز نزديکترين ياران ومشاوران او به حساب ميآمد.ههژار در اين دوره به نوعي ديگر در فشار وسختي بود واز سويکار بيامان ودشوار در تنگنايش ميگذاشت،واز سوي ديگر خيانتها وخودفروشيها آزارش ميداد،اما او به هر حال به آرمانش وفادار بود ودر خدمت به آن هرگز تعلل نورزيد.زمان صلح وآتش بس به مدد اشعار ونوشته هايش راهنماي افکار عمومي بود وهنگامي که جنگ در ميگرفت روزها تفنگ به دست وشبها قلم به کف با استبدادطلبان مبارزه ميکرد.تا آنکه در سال 1975که نهضت کوردستان عراق شکستخورد وشمار فراواني از کوردهاي عراق ناگزير به ايران پناهنده شدند.به اصرار بارزاني ههژار نيز به ايران بازگشت وهم به شفاعت او ساواک پرونده سيسالهاش را نگشوداما اورا هم مانند ديگر پناهندگان در عظيميه کرج سکني دادند وبدين ترتيب براي چندمين بار واين بار در پيري زندگي خود را از صفر شروع کرد وبراي تامين معاش زندگي خود وفرزندانش به تکاپو افتاد.دانشگاه تهران ترجمه ي قانون(درزمينه طب)تاليف ابوعلي سينا رابه او پشنهاد کردند وقرار براين شد که درمقابل خدمتش دستمزد ناچيزي بگيرد.باترجمه ي اولين کتاب از اين اثر در محافل علمي وادبي حضور پيدا کرد وبه عضويت فرهنگستان زبان وادب فارسي درآمد.با پيروزي انقلاب بهمن1357ه.ش مجال آن را يافت که در زمينه کار مورد علاقه اش يعني تحقيق در مورد زبان وادب کوردي به فعاليت بپردازد وي در اين سالها از جنبه هاي ادبي وفرهنگي بيشتر استفاده را از عمرعزيزش برد وبا تلاش سخت وخستگيناپذير بيشتر اوقاتش را به تاليف وتحقيق وترجمه گذراندودرسايه اين رنج وتلاش آثار ارزشمند وکم نظيري را در زمينه ي علمي،ادبي،فرهنگي،به جاي گذاشته که از آن جمله شرح ديوان اشعار شيخ احمد جزيري،ترجمه ترجمه قرآن کريم و...را ميتوان نام برد اسفند ماه سال 1369ه.ش
عبدالرحمن شرفکندي(????–????)، ملقب به هَژار (به کردي: ههژار Hejar، به معني مسکين و تهيدست) از نويسندگان، مترجمان و شاعران مشهور کرد ايران بود.[?] ههژار در جمهوري کردستان به همراه ماموستا هيمن به عنوان شاعر ملي کردستان انتخاب شد. وي همچنين در جنبش آزادي خواهي کردستان عراق به رهبري مصطفي بارزاني نيز مشارکت داشت. [?] از کارهاي برجسته او ترجمه کتاب قانون در طب بوعلي سينا از عربي به فارسي، ترجمه رباعيات خيام از فارسي به کردي و فرهنگ کردي به کردي فارسي ههنبانه بورينه است. وي در سرودن شعر تحت تأثير شاعران برجسته کرد مانند احمد خاني، وفايي، ملاي جزيري و قادر کويي بود
هژار در کردستان عراق در سال 1350 همزمان با نبردهاي مصطفي بارزاني با رژيم عراق)
وي فرزند حاجي ملا محمد بود و در سال ???? هجري خورشيدي در کردستان ايران زاده شد. دوران کودکي وجواني را در مهاباد سپري نمود و هنگامي که ?? سال سن داشت پدرش درگذشت. هژار ناچار درس و تحصيل را بعد از مرگ پدر، رها کرد و به کسب و کار روي آورد . و به دليل تحصيل برادران با همه مشکلات شهر نشيني، به مهاباد نقل کرد . نياز به امکانات بيشتر موجب شد که کسب و کارش را رونق بيشتري دهد . هنگام برداشت محصول، از کشاورزان بوکان و روستاهاي اطراف گندم و ... مي خريد و به تبريز مي برد و مي فروخت . همچنين گاو و گوسفند معامله مي کرد و به کار کشاورزيش هم مي رسيد .ناگفته نماند که با همه گرفتاريها، علاقه شديد عبدالرحمن جوان به زبان و ادبيات کردي چنان بود که تا سالها بسياري از دواوين شعرا را خوانده بود و بيشتر آنها را از حفظ داشت . او تخلص هژار " به معني بينوا و درويش " را براي خود برگزيد و با خود عهد کرد که هيچگاه به خاطر مال و مقام، دست به قلم نبرد . اشعار دل انگيز هژار به زودي به دلها راه يافت و ورد زبان خاص و عام شد. و نخستين ديوان اشعارش که ئاله کوک نام داشت چاپ و منتشر گرديد و به زبان آذري نيز ترجمه وانتشار يافت . هژار به دليل مسائل سياسي پس از دوماه حبس در سقز، در حاليکه مي خواستند او را به مهاباد منتقل کنند در فرصتي موفق به فرار شد و پس از روزها پياده روي در برف و سرما، وارد خاک عراق شد . با وجود مشکلات فراوان در آنجا، دست از مطالعه نکشيد و همواره بخشي از مختصر دستمزدش را به خريد کتاب اختصاص مي داد . کار طاقت فرسا و سوء تغذيه مسمومش کرد و توسط جمعي از دوستدارانش به بيمارستاني در جبل لبنان انتقال يافت . اين بيمارستان کتابخانه? بزرگي داشت حاوي کتابهاي ارزشمند بسيار به زبان عربي . هژار دو سال و چند ماه در آنجا بسر برد و در اين مدت بيشتر اوقاتش را به مطالعه گذراند و اطلاعاتش را در زمينه زبان و ادبيات عرب تکميل کرد . بطوري که وقتي به عراق بازگشت به عضويت در مجمع علمي آن کشور درآمد و مجال يافت که به مطالعه و تحقيق بيشتر بپردازد . و به علاوه برخي از اشعار و مقالاتش را منتشر نمايد . هژار سه سال نيز در سوريه اقامت گزيد . سرانجام هژار بعد از ?? سال به ايران بازگشت . دولت ايران او را در عظيميه کرج سکني داد و بدين ترتيب او بار ديگر چندمين بار و در سرپيري، باز زندگي را از صفر شروع کرد . در دانشگاه تهران ترجمه قانون در طب، تأليف ابوعلي سينا را به او پيشنهاد دادند در ازاي دستمزد مختصري، و با ترجمه اولين کتاب از اين اثر، در محافل علمي و ادبي راه پيدا کرد و به عضويت فرهنگستان زبان فارسي درآمد . با تلاش سخت و خستگي ناپذير بيشتر ساعات شبانه روز را به تحقيق و تاليف و ترجمه مشغول بود و در سايه اين کار پيگير آثار ارزشمند و کم نظيري را در زمينههاي مختلف علمي و ادبي و فرهنگي از خود به يادگار گذاشت، که از جمله آنها شرح ديوان اشعار شيخ احمد جزيري، ترجمه دوره کامل قانون ابن سينا در هفت جلد، گردآوري فرهنگ جامع لغات کردي به کردي و فارسي، زندگينامه خودش و بالاخره ترجمه کامل قرآن کريم به زبان کردي را مي توان نام برد . سرانجام در روز پنجشنبه دوم اسفند ماه سال ???? در تهران بر اثر بيماري جان پاکش به جوار يار شتافت و بدرود حيات گفت . جنازه استاد را به مهاباد منتقل کردند و در حاليکه شهر در ماتم نشسته بود و جمعيت انبوهي از دور و نزديک براي وداع با وي گرد آمده بودند، با تجليل بسيار تا گورستان بداق سلطان مشايعت شد و در کنار هيمن و ملاغفور به خاک سپرده شد .