بووار واران!
بووار واران بسرروو «جهوی» ده دهمم،
سینهم سزیا، «ئهسر» سوول پرکرد چیهمم.
گومه "ئاوبازی" ده نام بازیهیل،
کوورمان کرد تهم و تووز «تازییهل».
ریشگ «پوویشگ» چلوویسیا «تهره» مرد،
وای فهنا وهلنگ گول و «لرزانه» برد.
«ئهرجن» دی گول نیهکی، «کهو» نیهشاقنی،
پهس ورسگ «گوونی شرر» ئهلواقنی!
نیهتکی تک ده بژانگ ئاسمان،
سهراوهیل هشکن، تیهنگه دارسان.
وهخت نهرمه خوناوه زوویتر بووار،
خووره خوور بکه، ده قهی، چیت و «دووار».
بی ته کهس نیهوشی وه هویچ فهسلی وهار،
وهختی پور بوو سهر سهراو ده وهلنگه مار.
چیهمهری نهیلهم ده میرکان کوانهگهم،
دوویژه گیان مهر ته بهخیلی گیانهگهم؟
ترجمهی فارسی:
ببار باران!
ببار باران و دهان مرا از «صمغ» پاک کن، (کنایه از خشکی دهان)
سینهام سوخت و اشک شور چشمهایم را پرکرد.
نام «آب بازی» (به خاطر خشک سالی)در میان بازیها گم شد،
گردو خاکی که از سوی (صحراهای) عربستان میآید ما را کور کرد.
ریشهی «پویشگ» (نوعی گیاه که ریشهای خوردنی دارد) پلاسید و «تره»(نوع دیگری از گیاهان بومی خوراکی) مرد،
باد فنا برگ گل و «لرزانه» (شکوفهی درخت بلوط) را با خود برد.
درخت «ارژن» دیگر گل نمیدهد، کبک نمیخواند،
گوسفندان گرسنه «گونی» پاره میبلعند! (کنایه از کمبود علف برای دامها.)
قطرهای (باران) از مژههای آسمان (بر زمین) نمیچکد،
سرچشمهها خشکند و جنگل تشنه.
الان وقت بارشهای نرم و مداوم است، زودباش! ببار!
بر روی "چیت" و سیاه چادر شرشر کن.
بیتو هیچ کس به هیچ فصلی بهار نمیگوید،
وقتی که سر چشمه پر از برگ خشک باشد.
مرا در این مکان کهن چشم انتظار باقی مگذار،
دور از جان مگر تو هم بخیل شدهای (که نمیباری)؟