loading...
پیران فایل
پروپوزال و پایان نامه همه رشته ها
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
فعالیت های کلاس دهم تصویر سازی مدرسه شهید فهمیده+برنامه امتحانات هنرستان شهید فهمیده 20 2651 admin_piranshahrnet
نمرات (درس excel) آخرین ویرایش + مستمر 0 929 admin_piranshahrnet
نمره اطلاعات و ارتباطات آخرین ویرایش نوبت اول+ مستمر 8 1628 admin_piranshahrnet
دانلود کتاب.... و بررسی روشهای نفوذ به وب و تامین امنیت آن(نویسنده محمود عبدالهی) 0 1089 admin_piranshahrnet
فروشگاه مقالات و پروژه های دانشجویی و دانش آموزی فعال می باشد 0 1060 admin_piranshahrnet
گالری تصاویر مدرسه شهید فهمیده پیرانشهر 0 1116 admin_piranshahrnet
نمرات (درس مفاهیم پایه + نمره امتحان) آخرین ویرایش + مستمر 4 1378 admin_piranshahrnet
خالیدنجمی ریس کمیسون فرهنگی واموزش عالی:جامعه توسعه یافته نیازمندمعلمان باانگیزه است 0 1058 admin_piranshahrnet
نمرات (درس word) آخرین ویرایش نوبت اول + مستمر 0 1032 admin_piranshahrnet
نمرات (درس پاورپوینت) آخرین ویرایش + مستمر 0 908 admin_piranshahrnet
نمرات (درس سیسم عامل) + مستمر 0 883 admin_piranshahrnet
​روش محاسبه نمرات (درس مفاهیم پایه) 0 992 admin_piranshahrnet
محمود عبدالهی بازدید : 425 دوشنبه 06 اردیبهشت 1395 نظرات (0)

روایتی زیبا و عبرت آموز

سه برادر نزد امام علی علیه السلام آمدند و گفتند میخواهیم این مرد را که پدرمان را کشته قصاص کنی.

امام علی (ع) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟

آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از زمین پدر اینها کرد، پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان ضربه زدم و او مرد.

امام علی علیه السلام فرمودند: بر تو حد را اجرا میکنم.

آن مرد گفت: سه روز به من مهلت دهید. پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی بجا گذاشته پس اگر مرا بکشید آن گنج تباه میشه، و به این ترتیب برادرم هم بعد از من تباه میشود.

امیرالمومنین (ع) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را میکند؟

مرد به مردم نگاه کرد و گفت این مرد.

امیرالمومنین (ع) فرمودند: ای اباذر آیا این مرد را ضمانت میکنی؟

ابوذر عرض کرد: بله. امیرالمومنین فرمود: تو او را نمیشناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا میکنم!

ابوذر عرض کرد: من ضمانتش میکنم یا امیرالمومنین.

آن مرد رفت . و سپری شد روز اول و دوم و سوم ... و همه مردم نگران اباذر بودند که بر او حد اجرا نشود...

اندکی قبل از اذان مغرب آن مرد آمد. و در حالیکه خیلی خسته بود، بین دستان امیرالمومنین قرار گرفت و عرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون زیر دستانت هستم تا بر من حد را جاری کنی.

امام علی (ع) فرمودند:   چه چیزی باعث شد برگردی درحالیکه میتوانستی فرار کنی؟ 

آن مرد گفت: ترسیدم که بگویند "وفای به عهد" از بین مردم رفت... 

 

امیرالمونین از اباذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟ 

 

ابوذر گفت: ترسیدم که بگویند "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم رفت... 

 

اولاد مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از او گذشتیم...

 

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: چرا؟  

 

گفتند: میترسیم که بگویند "بخشش و گذشت" از بین مردم رفت...  

 

و اما من این پیام را برای شما فرستادم تا نگویند "دعوت به خیر" از میان مردم رفت...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
پایان نامه ، پروپوزال و مقالات دانش آموزی و دانشجویی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان رضایت شما از سایت؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1787
  • کل نظرات : 85
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 399
  • آی پی امروز : 1191
  • آی پی دیروز : 587
  • بازدید امروز : 2,086
  • باردید دیروز : 1,034
  • گوگل امروز : 75
  • گوگل دیروز : 178
  • بازدید هفته : 3,120
  • بازدید ماه : 7,078
  • بازدید سال : 109,189
  • بازدید کلی : 3,129,243