loading...
پیران فایل
پروپوزال و پایان نامه همه رشته ها
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
فعالیت های کلاس دهم تصویر سازی مدرسه شهید فهمیده+برنامه امتحانات هنرستان شهید فهمیده 20 2651 admin_piranshahrnet
نمرات (درس excel) آخرین ویرایش + مستمر 0 929 admin_piranshahrnet
نمره اطلاعات و ارتباطات آخرین ویرایش نوبت اول+ مستمر 8 1628 admin_piranshahrnet
دانلود کتاب.... و بررسی روشهای نفوذ به وب و تامین امنیت آن(نویسنده محمود عبدالهی) 0 1089 admin_piranshahrnet
فروشگاه مقالات و پروژه های دانشجویی و دانش آموزی فعال می باشد 0 1060 admin_piranshahrnet
گالری تصاویر مدرسه شهید فهمیده پیرانشهر 0 1116 admin_piranshahrnet
نمرات (درس مفاهیم پایه + نمره امتحان) آخرین ویرایش + مستمر 4 1378 admin_piranshahrnet
خالیدنجمی ریس کمیسون فرهنگی واموزش عالی:جامعه توسعه یافته نیازمندمعلمان باانگیزه است 0 1058 admin_piranshahrnet
نمرات (درس word) آخرین ویرایش نوبت اول + مستمر 0 1032 admin_piranshahrnet
نمرات (درس پاورپوینت) آخرین ویرایش + مستمر 0 908 admin_piranshahrnet
نمرات (درس سیسم عامل) + مستمر 0 883 admin_piranshahrnet
​روش محاسبه نمرات (درس مفاهیم پایه) 0 992 admin_piranshahrnet
محمود عبدالهی بازدید : 976 دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 نظرات (0)

ژیلا حسینی

اما كس نفهميد كه اين آب روان چه تنهاست و چه غمگين ، او عروسكي آرام وبي صدا بود، اما كس نفهميد در پس اين ديوار سنگ چه آتشين قلبي گٌرگرفته است صدايش طوفنده بود و شبنم عشق هميشه ريزان ،اما باز هم كس نفهميد . كسي نفهميد شاعر شهر من ، سوار عشق راحس نكرد و تنهايي عاشقانه اش را قسمت نكرد. و به همين دليل بود كه ژيلا رروانه شعر شد.و دنياي كوچكش را در آغوش كلمات به دست شعر سپرد و آهسته آهسته به ياد او موج شد و بر بلم تنهاييش به ديدار عاشقش رفته و در ته اقيانوس مرگ در نهايت، تايتانيك وار از احساس غرقه گشت و افسانه ژيــلاي عشق .گريه و بغض شاعري در پس چند شعري كه تنها براي من ، براي تو ،با ز مانده و ميماند .

از تاريخ تولد و شيوه بزرگ شدنش چيزي نمي گويم چون اين يك واقعيته كه هر آدمي تاريخ تولدي دارد اهل شهري يا دهي است توي مدرسه اي درس خوانده يك مشت اتفاقات خيلي معمولي و قراردادي توي زندگيش

افتاده كه بالاخره براي همه مي افتد ،مثل توي حوض افتادن در بچگي ، يا مثلا تقلب كردن دوره مدرسه ، عاشق شدن دورهي جواني، عروسي كردن، از اين جور چيز هاي ديگر و چون مبحث بنده تحقيق و تخصص آثار ژيلا بوده لازم به ذكر مي باشد به علت ذيق وقت نمي خواهم حوصله جمع را مكدر نمايم از گفتن آن به صورت كلي خود داري مي نمايم.» 1

مفهوم شعر

بطور كلي شعر پيرو رسيدن به« خود » است. خودي كه حاوي سليقه ها افكار ، حس ها ، و دريافت هاست. كه مخفيانه ولي به صورت قاطع آدمي را هدايت ميكند. شعر هم مثل آدم ، اول به قول فرخ زاد بايستي بالغ شود و بعد هر كاري كه مي خواهد مي تواند انجام دهد و به فريضه مقدس شاعري جامه عمل مي پو شاند. بعد از اين مرحله تازه شعر حق دارد گفته شود شعر ، جريان دارد مثل آب، مثل رود نه يك ، قاپ زيبا نيست كه آنرا فقط نگاه كرد . اگر معتقد باشيم كه دو قطب سادگي «بداوت« بداهت» پايه هاي شعر نو است 1- سادگي خيلي خام و ديگري سادگي آموخته و تجربه شده حتما بايشت شاعر در مرحله بداهت باشد. و امروز من شعر ژيلا را به قضاوت ميگذارم كه آيا در «بداوت» بسر مي برد يا در «بداهت» . امروز كه مردم عشق را با تيك تيك ساعتهايشان مي سنجند . و قانونمندي عشق را مطرح مي كنند و لي آيا اين رسالت شعر است؟ هرگز چنين نيست .

 

 

 

شعر بايستي به گونه اي دست آدم را بگيرد و با خود ببرد. و همين طور ، فكر كردن، نحو نگريستن، حس كردن ، و ديدن را به شعر و خواننده بدهد و يا حداقل حاصل يك تفكر و ايدئولوژي مستحكم باشد كه بتوان از آن برداشتي براي زندگي كسب نمود و اصول هنر بايستي بر پايه آگاهي باشد. آگاهي نسبت به زندگي، به وجود به جسم حتي نسبت به ساده ترين كارهاي روزمره مان و اين يعني هنر يعني شعري ريشه دار شعري براي زمان حال و شعري براي من ،تو، ما

 

نه تنها با غريزه شعر گفتن و از گل و بلبل به معناي تكراري آن استفاده كردن شعرنيست بلكه بايستي ساختارهاي كهنه و آموزش واژ ه هاي در قالب زبان و ديد بشر مدرن دوباره اعلان يا بند و اين امروز رسالت شعر است.2

 

 

 

شعر كردي و جايگاه آن :

 

 

 

صداي شعر در كردستان ايران ضرورتي قوميتي است وپس از شكستن حصر اين ملت و بعد از چندين دوره سانسور فرصتي براي بيان احساسات به وجود آمد .شايد به همين دليل خيلي سريع شعر كردي جاي پاي خود را در خواستگاه شعر ايران باز كرد و شعر ، داستان ، رومان، و نقد در ميان زنان كرد ايران هم شروع شد . ولي تفكر مرد سالاري در ميان قوميتهاي عقب افتاده چنگال خود را در گلوي زنان گسترانده است و زنان مان نيز خود اين تفكر را و مرد سالاري را متاسفانه قبول كرده اند . مستوره كردستاني در اين ميان بي درنگ و مردانه حركتي ساخت كه متاسفانه او هم نتوانست به كلبه حقيرانه شعر كردي چيز زيادي اضافه كند. ولي به قول جلال ملك شاه « دونيا هه ر به باريك نا خوليته وه » و چرخ دنيا به يك طرف هميشه نمي گردد. و پس از بيست و نه سال كه از مرگ فروغ شاعر پيشكسوت زنان مي گذرد .و انگار صداي دهل او تازه شنيده شده است . و«گه شه ي ئه وين » و «قه لاي راز» مجمو عه شعر هاي زنانه ژيلا حسيني كه بالهايش را به سوي آسمان شعر و ادب كردي باز كرده و به خاطر همين جسارت ،جرات، و نوشتن بود كه ژيلا بسيار سريعتر از آنكه فكرش را بكنيم به شاعري نامدار تبديل شد. ودر مجالس شعر و ادب كردي بسيار خود نمايي كرد.و توانست در محافل بسيار ي نام و اشعارش را برجسته سازد.3

 

 

 

جايگاه شعر ژيلا

 

شعر ژيلا تكاپوي روشنفكري ، فمنيسم ،دفاع از حريت عشق ،صداي زن در شاعري بود . مثال او زني نمي شناسم كه در لباس كردي زندگي كند وهمچون فروغ فرخزاد، او هم بي محابا آتش عشق را بيرون ريزد . بي شك شعر ژيلا از فروغ بي تاثير نيست هر چند كه گاه گاهي شاعر شهر من از استاد تقليد وگاه گاهي نيز انگار كه استاد هم درد او را نمي فهمد جدا مي ماند. اما به جرات مي توان گفت كه شكوه و شكايت، تشبيه ، استعاره آنچنان زيبا هم نشين هم شدند كه ژيلا را از بعضي لحاظ هم تراز بزرگان معاصر مي سازد . او تمامي سالهاي عمرش را با تفكر و مطالعه همساز ساخت . و گرنه چنين قلم قدرتمند ي هرگز بر روي كاغذ حك نمي شد.

 

 

 

نظر محترمتان را بر اين گونه كلمات كه درداخل اشعارش مو جود است جلب مي نمايم.

 

 

 

رنگ من جفت طلا زرد و آز انگيز است تاج غم ، تخت اشك ، گدايان محبت ، خرمن رويايي مملكت حزن و غم ، صليب مرگ ، حرمت مجهول ، سكوت به لب خشكيده ،

 

هارموني شعر ژيلا انگار اركستر سمفونيك بتهون است كه اين بار به رهبري قلم و اهنگسازي كلمه در پس سلوه هاي سه تار ترانه مي نوازد . هارموني آرام و لطيف و پر از احساس همراه با تصور شاعري ايست از حس ابزار سيستمي كه تحول موسيقايي به آن داده است همچنا ن كه خود او مي گويد .

 

 

 

دلي ته نگم سي تاريكه

 

كاتي په نجه ي خوشه ويستيت

 

تالي كه زيه ي تاسه كاني ئه بزويني

 

له و ساته دا ، يادي ماندووي ئه له رزيني

 

ئاوزي خه م لي ئه دات و

 

پر به زاري شيعريكي نوي ئه چريكيني سال 71 ژيلا

 

 

 

يا در شعر« ميوانداري »

 

 

 

سه تاريك و سي گوراني و سه په ره شيعري دلداري

 

يه كيان ناسي وبوون به دوستي گياني گياني

 

به يه كه وه ژووريكيان گرت

 

له و ژووره شدا ميوانداري شاخ و بيرو تاسه يان كرد

 

شه و تا به يان اه م ده ستي ئه وي ده گووشي

 

 

 

ئه و ده ستي به سه ر ئه وي ترياندا ده ينا

 

ئه ميان بيلبيله ي چاوي خوي بو دانابوون

 

ئه وي تريان جگه ره ي جه رگ

 

بو به ياني هيبچيان وه ك خويان نه مابوون

 

هه ر به و شه وه به قه د عومري چاوه رواني بالايان كرد

 

تيك ئالان و چي به جي ما؟

 

خوره تاوي عه شق و جواني

 

 

 

ژيلا شاعري اجتماعي

 

مفاهيم اجتماعي « زن» و مشكلات تنهايي زن و نحوه نگرش جامعه نسبت به بيوه زن در مواردي چون كار، ازدواج دوباره و ديدگاه افراد هه رزه جامعه ، وضعيت نابسامان مالي شغلهايي كه انتخاب ميكنند همه وهمه مشكلات ژيلا و تفكراتش و خستگي از وضعيت مالي و مادي خود بود و در شعرش نمود مي يابد.

 

 

 

شعر ژيلا زبيايي اسطوره اي «شعر شاملو» را به خود نگرفته او بعد روحاني و تركيب رو حاني هندو و بودا مآبانه سهراب را نيز ندارد ولي همچون فروغ مظلوميت زن و تنهاييش را با هم دارد. هر چند به پيوستگي اجزاء شعري فروغ نرسيده ولي به جرات به زيبايي شعري فروغ رسيده است . شايد بتوان گفت كه فضاي شعري ژيلا فضاي فكر و يك جور كمال انساني مثال حافظ را در جاهايي طي نموده است .

 

 

 

شعر ژيلا را از نظر دوره شعري مي توان فروغي از فروغ فرخزاد دانست. و دوره شعري ژيلا را از گونه هاي شعر نيمايي دانست.

 

 

 

 

 

 

بي شك شعر ژيلا از حالت قديم شعري از همان زبان مناظره اي شعر كه در كلمات گفتم و گفتا «گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآيد» و مثالهاي ديگر از اين قبيل، خود را وارهانيده است و بدنبال راهي بوده كه خود را به حالت محاوره اي كه طلبيت شعر نو مي باشد، رسانيد و داراي چنين مفاهيمي گشته است. كه در پاره اي از جهات همانند فروغ كه با تفكر و اجزاء شعر نويسي پس از ديوان «عصيان» آشنا گشته است ژيلا همدر اواخر « گه شه ي ئوين» به آن رسيده است و در تولدي ديگر چيزي حجم يافته و بزرگ شده به معني واقعي شعر را ارئه داده است . شباهت ديگر ژيلا به فروغ شايد همان باشد كه او به مانند ديگران خود را از ادبيات فرنگي و غربي غرق نكرده بود و نه حتي زياد مجذوب ادبيات كلاسيك سرزمين خود نشده بود بلكه دنبال اندرون خود و التيام درونش و همانا رسيدن به «خود» بوده است در هر دوره شعر شاعر خصوصيات خود را در شعرش لحاظ مي دارد به قول « اليت»( شاعر پيشاپيش آزمايشهايش هايش را مي كند و با كلمه ها مي ورزد و يك ذائقه طبيعي وقلبي پيدا مي كند و نوعي گفتن ملكه ذهنش مي شود ) . و بنده به يقيناً را در مورد ژيلا قبول دارم .

 

 

 

و همان گفتن و ور رفتن با كلمات بوده كه شاعر را به مراحلي بسيار بالا رسانيده و دوره هاي مختلف شعري را براي او به وجود آورده است .كه به تفصيل آن هم خواهيم پرداخت.

 

 

 

دوره هاي شعري ژيلا

 

 

 

به نظر اينجانب دوره هاي شعري شاعر به 3 دوره تقسيم ميگردد 1

 

1- دوره اي كه شاعر در تنگناي لغتي و شعري قرار دارد و به مفهوم نيماي به معني شعري نرسيده است و شعر را يك احساس و اشعار را نيز در بيان حالات روحي خود بيان مي دارد كه گاهي معنويتي بلند را جستجو و گاهي در قالبهاي ذهني اسيراست كه اين تنها براي اين شاعر نيست حتي فروغ در ديوان «اسير»، سهراب نيز در اغلب آثارش اسير اين قالبند.او در اين دوره اهل شهر گريستن است و صداي سينه اش پر از ستاره هاي تنهايي و درونش پر از كينه حاسدان است و زندگي خود را به سيگاري مي پندارد كه مرد بي وفايي آن را كشيده است و ته آن را نيز زير پاي خود له كرده است و او دنبال خوشبختي است و همه به او مي خندند چون چيزي كه او بدنبالش است چيز عاطل و باطلي است ومردم نمي فهمند كه عُمر ، خوشبختي و مهرباني پيش او بسيار كوتاه بوده است و به عقيده او دروغ و خنده هاي مضحك و بي معني، ميراث عشق اين صده است. ولي او باز كوتاه نمي آيد و همراه با ابرو تاريكي و غم و فقيري «له گه ل هه ور و تاري كي و خه م و هه ژاري و ده نگي بولبول!! هه تا ئه و كاته ي به خته وه ري به شه رمه وه سه ر هه ل بينيت منتظر مي ماند و «بي وفاييه» پيلووي چاوي ته ر ئه كا» « ممه كه ي هه ستي ده مژن» و « پرچي ئا لوزي شانه كرده ن و شه و گاري ره ش و مونه گولي هيواي بي چرو يه و بو ني نايه» قلب شاعر در اين دوره مرده و كسي در تعزيه قلبش اشكي نمي ريزد و خوشبختي حتي با شرم هم بر رويش نمي خندد حتي تصوير خود را به مثال سايه مي پندارد و به آسمان و ستاره مي نالد « شيعر ه كه ي له ده رون يا كه م ره نگ ده بي »« ئه ي ئه ستيره كشاوه كه ئه تناسمه وه خوت له رو بار مه شاره وه تو مندالي ئه م مه لبند ي» ( آخه تو با من از همه آشنا تري) – نادر پور شعر« ژوان» شايد آخرين شعر اين دوره از شاعر باشد و شاعر براي آخرين بار گلايه هاي خود را مي نويسد و ديگر به آنچه دارد و سهم او شده است قناعت مي كند .

 

 

 

« ده لداره كه م وه كو شادي بي وه فايه بي وه فايه » و دنبال يك زندگي تازه ميگردد. « ده سته كانت » بوني بيگاناني لي ده ي» در اين دوره شاعر شاعر تشبيهات است و زبان شعريش به زباني اصيل مبدل نگشته و تاثيراز شاعر ان قبل از خود دارد . لغات و كلمات گاهي در جاهاي ناهماهنگ و در قالبهاي پوسيده به كار مي روند همچنان كه « تاسه» در اشعار اين دوره زندگي ژيلا به وفور تا 32 بار تكرار شده. البته بنده مخالف تكرار نيستم ولي مي توان هزاران لغت را با تشبيهات و جناس ها و ايهام بكار ببريم ولي آيا تمام اينها شاعرانه است من به جرات مي توانم بگويم كه بسياري از مواد كه درآن تاسه به كار رفته تكراري زيبا نيست مثلا در همان شعر ژوان 10 بار تاسه به كار رفته است. از ديوان شاعر « تاسه ي ئه م ولاته »ص 30 « رووباري تاسه»ص31 « كالي تاسه» ص 65 « گوزه ي سووري تاسه » ص 44 « ريگاي تاسه» ص 44 « دل به تاسه» ص 46 « ده شتي تاسه » ص 47 «كه زيه وه ي تاسه كاني» «تاسه و دووري» « وه لاتي تاسه» «كانگاي تاسه» مي توانيم تصور كنيم كه تمامي اينها را در شعر مي توان آورد ولي به جرات براي هر كلمه بيشتراز چندين تركيب زيباي شعري نمي توان ايجاد نمود. و به همين دليل نمي توان در اين دوره شعري ژيلا را شاعري مدرن تلقي نمايم يا حتي شاعر در تكاپو بناميم هرچند كه منكر زيباي از نظر ظرافت شعري نيستم ولي حتي در پيكره شعر هاي اين دوره ما مي توانيم اشتبا هات املايي وي را نيز در آثارش ببينيم كه اين حتي در اشعار فروغ هم ديده مي شود و باز چون واقعاً هيچ يك از شا عران ما به صورت سيستماتيك و اكا دميك زبان كردي را ياد نگرفته اند هيچ جايي براي ايراد نيست . ولي اين براي منتقد دليل كافي نيست نمونه اي از اشتباهات لغوي و املايي در شعر : سه ماي مرگ

 

 

 

باوه شم كرد به بالاي خه مه كاندا و

 

توند توند به خومه وه نوساندن

 

يه كه يه كه ي ئه و خه مانه باسي تويان بو ئه كردم

 

ئه وه ي كه باسي كوير بووني چاوي كردي

 

ئه وه ي كه باسي تينويه تي ئاوي كردي

 

ئه وه ي تر وتي :

 

 

 

سوتاي ،سوتاي، ره ش هه لگه راو

 

له ميژودا وه ك تانه ،واي

 

به نيو چاوي جه لاده وه

 

بوئه و كه سه خاوه ن بيره

 

ئالاي ......... ئالاي

 

دوايين كاتي هه لقرچان و هه لله رزين و سوتان گه يشت

 

باوه شم توندتر كرده وه خوشم سووتاند.

 

 

 

خه مه كانم به سه ر كلو خه لوزي له شما

 

سه ماي مه رگ و كوري شيوه نيان ئه گيرا

 

بليسه يان ئه خسته نيو دارستانو

 

له و ده مدا ! ئه ري ... ئه ري له و ده مه شدا

 

خيرا .....خيرا مژده ي به يانيان ئه هينا. بو حه له بچه

 

 

 

باوه شم كرد به بالاي خه مه كاندا توند توند به خومه وه نوساندن ............

 

 

 

خوب استفاده از« توند توند به خومه وه نوساندن» در كردي از لحاظ زباني غلط بوده و گاهي براي امور جنسي از آن استفاده مي شود شايد بهتر بود مي گفت « توند نوسانده م به خومه وه » كه در اين صورت حالتي عاشقانه و مفهوم شاعر را مي رساند. با اين نمونه از اشعار حتي اين سوال پيش مي آيد كه آيا براستي ژيلا شعر و ابزار شعري را بلد نبوده يا خير او شيوه نوشتن شعركردي را بلد نباشد كه به هر صورت پذيرفته نيست چون يا نبايد كه به كردي شعر گفت يا درك معنايي لغات را بايستي فهميد باز در همين شعر

 

باوه شم توندتر كرده وه خوشم سوتاند

 

با ز اشتباه است كه شيوه صحيح آن شايد توند ته ر باوه شه م، پيدا كه رده ن

 

زيرا معني اگر به شيوه تلفظ شعري ژيلا باشد يعني بر روي غمها آغوش باز كرده ام به اين شيوه درست مي باشد.

 

 

 

وباز هم داريم در شعر كوست ص 17

 

 

 

ئه مسال به هار مان خمينه

 

ده شت و ده روكيو سيما خوينينه

 

شاعر خواسته به خاطر يك تراژدي قوميتي گفته به ظاهر از قيد خود گذشته و نمود از شاعري با مضون هاي بالاتر رسيده ولي باز موفق نيست سوز آن حلتي تصنعي و غير باور دارد انگار مشق شب دانش آموزي است كه به زور مي نويسد زيرا تلاش قافيه اي جمله هم درست نيست چون «خه م » و «خوين» هم قافيه نيستند و از اين مسال ها شعر شهيد : ص 26

 

 

 

گول چارشيوي به سريا

 

هه موو تيكرا چوون له گه ليا

 

چون بولاي خور

 

چاك و چوني ؟ چي قه وماوه

 

 

 

كه بيشتر به گونه حكايت مي ماند تا شعر

 

 

 

شاعرآهنگ و داستان

 

 

 

2- دوره دوم شاعري ژيلا را مي توان دوران شناختن درد ، آهنگ شعري ، بافت كلمات و شيوه برخورد با مفاهيم و همراه با ايدئولوژي در هم آميخت تا آنجا كه شاعر را داستان سراي و مضون پرداز به شيوه نا پخته «داستان سرايي » در آورد كه مي توان اثر هاي اين دوره اش را با« عصيان» فروغ مشاهده كردو شباهتهاي بسياري را از نظر محتوايي پيدا نمود و ديگر تكرارها ميرود كم شود و از «تاسه » به درستي و بهتر استفاده مي كند. از اثر هاي اين دوره مي توان به لوتكه ص 41 گه شه ي ئه وين اشاره كرد . يا آثاري مانند نمونه هاي زير عه شقي سووتاو ص 56 گ.ش

 

 

 

لووتكه شعري ايست براي حلبچه سروده شده است

 

 

 

« ديسانه وه موته ي دوژمن به پيكه نين

 

چاوي هيواي گول ئه شوري.

 

 

 

ديسانه وه ده ستي ره شي كيمياوي خوي

 

به روومه تي شاخدا ديني

 

ديسانه وه قات و قر بو بزه و كه نين»

 

 

 

كامه زامت خوش كه مه وه

 

ئه ي خوشكه دل سووتاوه كه م

 

به كام زمان بت دوينم

 

هو دايكه جه رگ براوه كه م

 

پرچي ئالوزي سه ر شانت به كام شانه دا بهينم

 

خه م و تاسه ت، به كام لاوك و كام هوره بلاوينم؟!

 

 

 

ئه ي خوشكه كه م

 

توله يئه ويني سووتاوت

 

دارو به ردي زه وت كراوت

 

به كام به ردي ده م خويناوي بو بسينم؟

 

ئه مه يه كم جار نيه

 

كه ئه م گورگه ده م خوينينه

 

ده روني وه ك ژوري شي دار

 

شيري سه ر ملي رووته له و هه ژار

 

دايكي ديوي نه زانين و هه له و فريو

 

ديت و تيتل و بي بل ئه خوات

 

شيري مه مكه ي شاخ و شه ك ئه كات،

 

بزه و شادي له دارستان

 

له چيمه ن و دارو بردو روبار ئه دزيت

 

هه ر وه كو دز، وه ك و جه رده!

 

 

 

سه ر ريگا به به هار ئه گريت.

 

 

 

ئه ي خوشكه كه م

 

هو ئاواره ي ولاته سه ر شكاوه كه م

 

ده يان شه وه شيعره كانم، وه ك مناليكي زور برسي

 

مه مكه ي وشكي خاك هه لئه مژن.

 

 

 

ده يان شه وه موم و پينووس و ژووره كه م مانيان گرتووه

 

ده يان شه وه، خه و له چاوم نه كه وتووه.

 

 

 

به لام...به لام

 

ساتي نيه خوم نه بينم به لووتكه وه

 

خه مه كانم نه ده م به ده م بروسكه وه

 

 

 

با ز مي توان به شيوه داستاني شعر عه شقي سووتاوص 56 اشاره كرد

 

 

 

كچيكي جوان خه ونه كاني دابوو به سه ر ده فه ي شانياو

 

ترپه ي هه نگاوي بي هيزي له كولاني بيده نگييا

 

ئاوازي بوو

 

خه وني شاري تيكه لاوي گرو خولياو تاسه ئه كرد .

 

 

 

هه ر ئه و كچه

 

ئه لبوميكي پراوپري بيره وه ري له گه ل خويا

 

شه قام شه قام ئه گه ران و نيشاني خه كو خواي ئه دا

 

چه پكه ريحانه ي چه ند نامه ي فرميسكاوي

 

به ده ستيه وه،... سه رتا پا ره ش

 

له به ر ده ركه ي هه موو مالي را ئه وه ستا

 

توند توند له دركاكه ي ئه دا...

 

 

 

نامه يه كي ئه ها ويشته ئه وديو درگا...

 

 

 

بو به ياني

 

هه مو خه لكي نيو شاره كه ره شيان پوشي

 

وه كو بيستم

 

كه س ئه و كچه ي نه نا سي بوو

 

به لام ئازاروهه ناسه ي

 

دوو به ياني و سي به ياني و بگره زياتر

 

له نيو شار دا هه ر مايه وه

 

سال تيپه ري ...... سي ، چوار ، په نج ، شه ش

 

شار به ده گمه ن ئا زار ه كه ي به بيردا دي

 

كچه كه مان ئيستا دايكيكي ره ش پوشه

 

هه رچي شه وه به يه ك چيروك ،هه ر يه ك، چيروك!

 

 

 

به لام هه ر گيز ماندوو نابيت

 

چيروكه كه ي قه د كون . نا بيت.

 

 

 

هه بوو نه بوو له و هرزيكي قات و قري سوزو عه شقدا كلپه ي گريكي پر له سوز

 

پرچي تاسه و ئاواتيكي كرد به ده ستمالي سه ر چوپي.

 

 

 

ده وريان گرت و

 

پي شيليان كرد

 

خه لووزه كان پر به ده ميان هاواريان كرد

 

خوشه ويستي ....... خوشه ويستي

 

هه ر ئه و شه وه تاسه هات و چه پكه ريحانه ي عه شقه كه ي

 

به نيو شار دا به خشيوه

 

دواي شه ش سالان

 

هه واليك هات

 

 

 

"كلپه ديسان داگير ساوه "

 

 

 

دلي تاسه ش دا چله كا

 

 

 

«بليي ئيستا خوشه ويستي مني ماندووي له بير مابي؟!»

 

 

 

و سوال من اينجا اينست كه آيا اين سر گذست بود يا شعر ؟ اين داستان بود يا شعر

 

آيا مگر نبايد خيال و سوز مايه شعر و و زبان شعر نمي بايست كه به صورت ايماژ گونه درآيند تا شعر بوجود بيايد. پس با همين ادله من فكر ميكنم باز شاعر به مو فقيت شعري نرسيده ولي در جستجوي تازه هاست و آزمايش مي كند موارد را ؟

 

 

 

شاعري تكامل يافته

 

 

 

3- اما ژيلا در دوره سوم شعريش به گمانم بعد از شعر «خه و» به شاعري تبديل مي گردد با مفاهيم بلند شعري داراي درك درست بجا از كلمات و مضامين و مفهوم ها، شعرش جريان دارد و مي شود صداي نفس هاي جان يافته شعر را در فضاي سروده هايش به خوبي احساس كرد و ديريست كه شاعر به آن داستا نها مضامين داستان وار شعري وداع گفته رو به مفهوم سازي نهاده است و پيامي براي ملت و جامعه دارد و مي فهمد كجاي زمين ايستاده و چگونه بايستي بنگرد و اينجاست كه روي ابرهاي چلكين پيمان مي بنددو از انگور دزدي مي خورد و بوي خيانت ميدهد واينجا اولين كبريت نترسيدن از واقعيات را روشن كرده و ديگر از سوختن و شكنجه نمي ترسد و مي داند كه مرد بدون زن كاري نمي تواند انجام دهد شعر« ريگا »نمونه اي ديگري است و اينجا درك درست از شعر پيدا نموده است.و اينجا ديگري شاعري مي يابيم كه دارد ميرود كه براي هميشه جاودانه بسرايد . و هر چند راه طولاني براي كمال در پيش دارد ولي شهامتش و جراتش زنده باد او صداي زن را در اين راه مردانه قهرمانانه سر دادو به عنوان يك شا عر معاصر در آسمان شعر خوش درخشيد

 

مثلا دراين شعر ص 74

 

 

 

ئه ي عاشقه لووت به رزه كه

 

رويشتيت و

 

وات ئه زاني

 

له دواي تو روژ نابيته وه

 

هه وري تاسه ت

 

له ئاسماني شيعره كانم ناچيته وه؟

 

خوتت به چي هاته به ر چاو؟!

 

 

 

تيشكي هه تاو؟!

 

 

 

فينكايي ئاو؟!

 

 

 

هيچيان نه بووي

 

بويه زه و ي خوشه ويستيم

 

به بي توش هه ر پر به هره يه

 

ده مي شيعرم پر خه نديه

 

ئه ي عاشقه لووت به رزه كه

 

دلنيام گه ر

 

جاريكي تر ريت بكه ويته ئه م ناوه

 

له به ر گر شه ي پيكه نينما خوت ناگري

 

له به ر چاوي حه په ساوي بي به زه تدا

 

ئه و ژنه ي وا دليت ئه كرد به ژير سيغار

 

چراي چاوي هيواكاني داگير ساوه و

 

له دووري تو قه د ناگري .

 

 

 

يا شعر خه و ص 54 كه در محضر مباركتان موجود است

 

و عه شقي نه فريني ص 59 هم همينطور

 

شاعر اهميت و اعتبار زن را و مقامش را چه خوب و چه زيبا با تشخيص امروزي اين چنين بيان ميدارد

 

ص 71 72

 

 

 

« ريگا »

 

 

 

به بي من پي دا ناگري

 

 

 

ئه م ريگايه پر له رازه

 

به ته نيايي قه د نايبري

 

ده ستم ئه گري و

 

له شه قاميكي نامودا

 

به ه رو شوينيكي نوي ئه مبه ي

 

سه رشيتانه له گه لتا ديم

 

هه ر چو نيك بي

 

خو به بي تو

 

ئائه م ده له پر له رازه له سينه دا

 

هه ل نا گير دري

 

ئه مبه ي....... ئه مبه ي

 

به ي ئه وه ي خوت بزاني

 

خوم بزانم

 

له يه كتردا ئه تويينه وه

 

وه ك به فرو و خور

 

وه ك خاك و ئاو

 

 

 

كي ئه زاني؟

 

يك به ياني ؟ دوو به ياني؟

 

ره نگه سي به ياني ديكه نه با

 

وه كو كاني

 

له شوينيكي تازه تردا هه لبه ينه وه

 

رازي مه ل و باله كاني

 

دار و شنه

 

سه رما و جيايي

 

عه شق و گه رما

 

له شه قا مه نامو كاني شاره كه مان

 

وه كو چرا

 

بو ريبواراني دواي خومان

 

هه ل كه ينه وه

 

كي ئه زاني؟............

 

 

 

مرگ پايان زند گي نيست

 

و مرگ چه بي اعتبار مي شود وقتي كه معناي خود را از دست داده باشند و چه تنها مي آيد زماني كه قرا است تنها و بي هم بميريم.

 

 

 

مرگ ديريست در اين مْلك ديگر ارج و قرب خود را ازدست داده است.و چه آسان مي آيد و چه آسان ميميراند و ما دل ساده و بي رنگ و بي بو آن را مي پذيريم.

 

. هنر مندي مي ميرد.و گريه اي به خاطرش سر داده ميشود و بعد مي فهميم كه حا ل بايد بْغض هم كرده با شيم و بْغض مي كنيم بي انكه معناي بْغض را فهميده باشيم

 

 

 

اين بار شاعري مي ميرد كه با خود به همر اه هزاران مضمون زيبا مادري را به اوج رسانيده است و آنجا كه خطاب به مادر حلبچه اي ميگويد

 

اي دوست اي آشنا

 

دستانت را مي شناسم و

 

بغض غمگين نگاهت را مي فهمم

 

كاش با لبخندي موي آشفته تو را شانه شدن

 

طفل گريان تو را خانه شدن

 

كاشكي با اشكي قلب غمگين تو

 

را دوست شدن ممكن بود

 

ژيلا ستاره بود و كم درخشيد ، خاموش گشت و افسانه ژيلاي من هميشه باقي او شعر را فهميد او شاعرانه زيست ،زندگي پر دردو ملالش خاطرات فروغ كرد بود او ژيلا بود در آنجا كه ماتم از دست دادنش يك درد بود و ماتم انديشه ي بلندش يك دنيا او رفت هرچند كه مي رفت تا شاعري بلند آوازه گردد و در ميان كُردان كه شاعري نوعي مرد سالاري مورثي گشته و او توانست با او ج قدرت به مقام بلند ي برسد و نقش و پايگاه زن را به جامعه كلاسيك با زبان شعر ي برساند و آن را در شيوا و زيباترين كلام به ما مردان تنگ نظر عرضه دارد .

 

 

 

نتيجه گيري:

 

 

 

كاش از ژيلا چندين اثر بر جاي مي ماند زيرا اشعار فارسي ،و داستانهاي كوتاهش بسيار كم هستند ولي با مرگش خيلي سوالها در شعر بر اي من و شما و اديبان گذاشت . دقيقا مي توانم شاعر ديگر را كه او هم به مانند ژيلا مي رفت تا به قله هاي از شعر برسد نام ببرم آري او سواره ئيلخاني زاده بود و هر دو اين بزرگان براي شعر كردي به يقين اگر عمرشان كفاف مي داد ارثيه هاي بزرگي بر جاي مي گذاشتند .

 

 

 

بي شك ژيلا توانايي و شايسته آن را داشت كه يكي از بحث انگيز ترين شاعران زن معاصر خصوصاً كرد باشد

 

و لي كوتاهي بازماندگانش و جامعه ادبي و همچنين بزرگان و اساتيد در مورد حفظ آثار وعدم رخنه ونقد وكشاندن آثارش به محافل دانشگاهي و عدم معرفي آن مو جب گرديد تا اين صدا در نطفه بميرد و آنچنان كه لايق شاعر است . احساسش شناخته نشود .

 

 

 

ژيلا اگر نه در حد شاملو ،نيما،و سپهر ،اخوان،فرخ زاد ،نباشد دست كم پس از آنها شاعري ايست با اشعاري خواندني ، مطرح و بحث انگيز

 

زبان ،سبك،و ساخت شعري ژيلا هر چند داراي جايگاه رفيع در شعر فارسي نيست ولي در بسياري از آثارش به دنبال راهيست تا به مفهومي نو از زبان و ساخت تصاوير برسد. به جرات مي توان گفت در شعر كردي ژيلا پس از گوران شاعر بلند آوازه كرد ، همان نيما يوشيج كرد و شيركو بيه كه س كه به سبك نو شعر گفته اند صاحب سبك نو در زبان كردي مي باشد او يكه تاز ميدان است و تنها همطراز او را مي توانم« نجيبه احمد» شاعر سقزي الاصل مقيم سليمانيه عراق نام ببرم. ودر رديف صاحب سبكهاي بزرگ ايراني هر چند نيست و لي تاثير زيباي اشعار آنان در وي چنان نمود زيبايي دارد كه مي توان اورا به عنوان شاعري پر قدرت قلمداد كرد.

 

 

 

شايد يكي از نقد هاي شعر ژيلا دنباله روي از سپهري ، اخوان ثالث و خصوصا فروغ باشد اما باز كمتر شاعري مي شناسم كه شاعران معاصر از آنان تقليد نكرده باشند .زيرا بزرگان در سبك شعري خود به استقلال و شخصيت ويژه اي دست يافته بودند هرچند تاثير اين بزرگان نيما سپهري ، شاملو،اخوان، و فروغ در شعر ژيلا در زبان و ساخت و بافت شعر آنان محدود شده است وي نقش جهان بيني و ناثير گرفتن فكري آنان نيز در شاعر نمود دارد از آنجا كه شاعر در شعر بيوه گي ميگويد

 

من اميرم

 

تاج من غم

 

روزگارم منثل شب

 

تخت من را اشكهاي گرم من مي سازند

 

و در انده تنهايي نگاه، مشتاقم

 

گدايان محبت را پاد شاهم

 

روزگارم خوش نيست

 

يارم من تنهايي

 

مونسم اشك من است

 

تخت من مرمر بي كسر و كم دردو غم است

 

من كشاورزم زمينم دل و بذرم غم

 

كار و كسبم عاليست

 

خرمنم رويايست

 

نوبت آب زمين دائم

 

چشمه اشكِ زلالم جاري

 

من در دل خود بركه و آب قناتي دارم

 

در مملكتِ حْزن و غم و نوميدي آبرويي دارم

 

صبح را با ناله

 

شب را با افسوس .

 

 

 

جيبهايم همه انباشته از صورت قرض دستهايم تنها

 

ثروت و مال كلاني دارم اشكم همه مرواريدند

 

خون دل ياقوت است

 

مشت نامرد پر از فيوزه صورتم آبي كرد

 

رنگ من جفت طلا

 

زرد و آز انگيز است

 

 

 

« همه مرا به طمع مينگرند »

 

« بيوه بدبختي است ‍«

 

 

 

چشم مردش كور دلش از سنگ و مس و آهن بود .

 

 

 

خند ه اش دلكش و شور انگيز است

 

آه اي كاش رفيقم مي بود

 

چشم مردش كور، دلش از سنگ و مس و آهن بود. ؟!

 

« اين همه دختر بكر ، اين همه دختر پاك

 

پسرم ،دسته گلم

 

،سهيلا دختر خوبي است ،رعناو فريبا هم

 

چرا او را پسنديدي ؟!

 

 

 

زن بيوه پر از مكر است

 

دروغ و ننگ نيرنگ است

 

چرا او را پسنديدي ؟! »

 

 

 

شغل من خياطي است

 

بهترين جامه ي غم ميدوزم

 

اشكهايم تكمه

 

نخ من آ ه من است

 

كه با هم مي دوزد شب تنهايي و فرداي پر از غوغا را

 

من به هم مي دوزم ننگ و حق را وجفا مشتريم

 

كار و كسبم خوب است مشتريهاي قشنگي دارم

 

روزگارم تاريك

 

من به مهما ني خورشيد و مه خوشبختي با لباس غم خود خواهم رفت

 

رنگ ورويم چون زر

 

دل من ياقوت است

 

هر چند شايد تفاوت را در آن ديد كه شعر اخوان و شاملو كاركرد هاي اجتماعي بسياري يا فته اند و هريك در مرحله اي در پيوند با جامعه و فرايند هاي ذهني و عيني خود و به نياز هاي معيني پاسخ گفته اند . و به نوبه خود در شكل گيري فرهنگ جامعه حتي گاهي در چگونگي فرايند هاي سياسي موثر افتادند . اما اشعار ژيلا اينگونه نيستند و البته اين تنها مربوط به اشعار ژيلا نيست بلكه حتي اشعار سهراب و فروغ اينگونه نيستند و البته به جرات مي گوييم چند شعري از ژيلا كاركردهاي بسيار بالايي را در جامعه در آينده بدست خواهند آورد.

 

 

 

شعر ژيلا شايد داراي تمامي مفاهيم با يك نظام عمومي انديشه يا فلسفي به صورت اعم نباشد ولي مفاهيم روحي ،آزادگي ، آزادي، ترحم، و عشق از نوع عشق مادرانه و همانطور كه( اريك فرام) متفكر و روانشناس بزرگ ارو پايي مي گوييد « بالاترين در جه عشق را مي توان عشق مادرانه ناميد» و آن هم در شعر ژيلا نمود بسيار بارزي دارد. و مسايل ي مادرانه و پروين وار او از لحاظي در شعر كردي صاحب سبك و مكتب دانست و روشنفكري فمينيستانه او را در كرد جاي بسي تجليل است.

 

 

 

هر چند صاحب سبك خود ژيلا نيست اما و اقعاً اين توانايي شعري را نمي توان ناديده گرفت .و ژيلا را در تركيب هجا و هارموني و قالب شعر و تفكر هم از نظر زيبايي شناسي و هم از نظر مفهوم شناسي مي توان شاعري خوش قريحه نام نهاد.

 

 

 

شايد شعر ژيلا را از نظر تكرار و لغات پي در پي بتوان مورد رخنه قرار داد چون مفاهيم «تاسه» «اشك» «غم» «انتظار » گاهي بي دليل تكرار شده است ولي نمي توان نقش ايهام هاي زيبا تشبيهات ظريف و استعاره هاي مدرن و زنانه وار، ژيلا را غير از تحسين و آفرين چيزي گفت.

 

 

 

« ئه مشه و ديسان شه پوليك هات

 

و بوني باوشه ي توي ئه دا

 

ئه ستيره كان هه تا به يان

 

نبين ران و چرپه يان هات

 

ئه مشه و من و تنيايي و تو

 

سه هاوريه بوين

 

بران به ر به خه و راوستاوين

 

ئه مشه و ئا سمان هه تا به يان

 

ژان يه يگرتو

 

كوشي حه وشه و و سه ر شاني هه مو داره كان

 

پر بوو له په پوله ي سپي

 

تو ش دايه نه ي كرا سه كه ت پر كه رده بوو

 

پي ئه كه نيت

 

ئاي كه چه نده پيكه نيني توو شيرينه

 

پيكه نينت بليسه ي شاد مانيه

 

په پوله كان به دوور سه رتا سه ما ئه كه ن

 

كه تو نه بي

 

كه زايه له ي پيه كه نيني تو نه ميني

 

هه موو خاموشو بي ده نگن

 

كه تو ببي و پيبكه ني

 

منو هم مو په پو له كان دائه بارين

 

به ده ور سه رتا سه ما ئه كه ين

 

قول له قولي گه رده لوولا بالا ئه كين

 

دار گوراني راوه ستانو گول جوانيمان بو ئه خوينيه

 

پيه كه نينت

 

دلداري سه ر شيتا نه مان

 

پي فير ئه كا .

 

 

 

به زيبايي، تنهايي خود و خاطرات عشق را در يك شب زمستاني و برفي بيان ميدارد و چه زيبا با ظرافت مضامين

 

خود و تنهاي و معشو قه اش را به سه يار و «خه و» خواب را نشاني از مرگ و صداي رعد و برق را به صداي در د زن حامله حياط را به دامن خود و شاخه هاي در ختان را به كول مردش و برف را به پروانه سفيد رنگ و وابستگي عشق را چه زيبا بيان ميدارد و پيوستگي تمامي مفاهيم را چه شاعرانه به دلدار ربط مي دهد وآيا اين سوال من است آيا مي توان منكر اين همه زيبايي شد ؟ به والله كه هرگز زبان نتواند منع آنهمه زيبايي كند.

 

 

 

ژيلا دوست داشتني بود تنها مي توانم بگويم مرگش يك فا جعه بود آنگاه كه در سن 33 سالگي براي ديدن شاعر نامدار كرد« شيركو بيه كه س» به تهران مي رفت در يك حادثه ناگوار (تصادف) جان به جانان تسليم كرد ومرگش نيز همچون فروغ در يك سن و سال و با يك شيوه انگار در تثبيت شباهت هاي شان به همديگربود و در غم از دست دادنش تنها مرا ياراي يك خط بود و بس

 

ئه ي ئه ستيريه ي ئاسماني شيعر ، گه رت گه رتوو ،گه شه كانت له ناو ده لما ئيحساس ئه كه م ، خوشه ويستيت ئاليه كي يك جار به رزه له ناو پنجيره ژورري ده لما ،خوشه م ويستووي ئه تناسه مو ئه مه ويت بت ناسينه ام ده ستم به گره ، ريگام سه خته ،برو شارو چكه ي شيعري تو به ياري پينوسم هاتووم ، ده سته م بگره ، خوشه ويستم، خو شه م ويستويت

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
پایان نامه ، پروپوزال و مقالات دانش آموزی و دانشجویی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان رضایت شما از سایت؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1787
  • کل نظرات : 85
  • افراد آنلاین : 19
  • تعداد اعضا : 399
  • آی پی امروز : 1276
  • آی پی دیروز : 587
  • بازدید امروز : 2,582
  • باردید دیروز : 1,034
  • گوگل امروز : 85
  • گوگل دیروز : 178
  • بازدید هفته : 3,616
  • بازدید ماه : 7,574
  • بازدید سال : 109,685
  • بازدید کلی : 3,129,739